شب است و دلبری در پیشگاهم نیست همین مشروب و شُرب خمر ما را بس
ندارم من خبر از یار شیرین لب
همین دفتر همین کاغذ همین خودکار ما را بس
زمستان رفت و بستان سبز شد اما
از این سبزیه دنیایی همین مرداب مارا بس
ز یار و مونس و همدم که میدادند عالم را
همین مهتاب عالم تاب مارا بس
سیاهی رفت و روشن شد هوای شهر ما اما
همین تاریکی محض اتاق خواب مارا بس
شود روشن اتاقم گر بیایی روز و شب اما
همین دوری ، شب بی تاب مارا بس
چه میخواهی تو میثم زین جهان آیا ؟
همین گلخانه و گلبرگ های یاس ما را بس
مرداد 92
برچسبها: شعر عاشقانه تو که رفتی ......
ادامه مطلبما را در سایت تو که رفتی ... دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : meysampoem بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 16:19